دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

انتظار بهار

زمستان است و بس ناجوانمردانه دلگیر است///دل ما سخت غمگین در این زمستان دلگیر است

هزاران زمستان دیده است خاک این سر زمین//زمستان های جان سوز بس دیده است ایران زمین

چون زمستان را نیز عمری است چون هر بهار///این زمستان  نیز بگذرد زود و باز آید ز نو بهار

چه باک ما را که گر عمر بگذرد درانتظار بهار///  می دانیم چون هزاران بار دیگر باز گردد بهار

شعر ما

هر بار خواستم که دکلمه ای چو سهراب کنم/// ذهن خویش شویم و نظم خویش چو نیما کنم

نمی دانم چرا دکلمه ام هر بار تمنای قافیه دارد/// گرچه بی وزن، با قافیه هم مشکل بسیار دارد

چه کنم این است سرشتی که بیان شعر ما دارد/// بی وزن و سبک است و به  قافیه هم جفنگ دارد

چه باک گر سخن نظم ما کسر علم عروض دارد///سخن دل بی وزن و قافیه هم خواهان بسیار دارد

خواست دل

 

دلم می خواهد که قلبها مهربان بودند///همه دلها بی کینه ، بی جدال بودند

دلم می خواهد که دشمن بی مکان بود///همه عالم فقط دوستی و دلبری بود

دلم می خواهد که دل ها عاشق بودند// به عشق خود  همه عمر پایبند بودند

دلم می خواهد نبود ذره ای کینه به عالم ///همه دریا دل ودوستدار خلق عالم

دلم می خواست که خوابم تعبیر می شد///دل ها بی غم همه عاشق به هم می شد