دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

شرح حال

نقل آمد از شیخ عجل سعدی به کرار//که کار دیوانی نیست  کار کم مایگان بد کردار 

چون این پند شیخ به عهد ما فراموش شد// وزارت خانه ها پر زمدیران آکسفوردی شد

سر تولید آن رفت که بر رود زاینده رفت//همانی که بر بحر هامون و دریای ارومیه رفت

چاه های نف یکی بعد ز دیگری خشک شد//قیمت گاز و برق ز جان آدمی بسی افزون شد

تخم مرغ هم چون در، در شهر نایاب شد//دردانه مرغ افسانه بهر مردم شهر و روستا شد

به بازار کشور همه کالاها چینی گشت// هم گلابی و هم پرده، هم فرش کاشان اینچنینی گشت

نماند نشانی ز اعتبار بهر پاسپورت ایرانیان// گرفتند  به غرب و شرق نقش سبابه  از ایرانیان

دروغ سکه رایج به هر کوی و برزن بشد//از رسانه بجز این متاع دیگر صدایی خارج نشد

امید است که بار دگر خرد بر مدیریت باز گردد//ز همت خرد مدیران، وطن ز نو شکوفا گردد

حج

گر در پی خدایی دل ز کینه ها شوی//هر آنچه غیر او است آن از وجود خود شوی/
حج رفته آن باشد که دل ز غیر بشوید//گرنه نه هر طوافگر  راهی به حق بجوید/
آنان که حق مطلق، اندر طواف جویند//گویی آب حیات را، اندر سراب جویند/
خشت و گلی است کعبه، احرام به دل بباید//خالی شدن ز خود را به وقت حج بباید/
قربانی حاجی باید که خود  باشد//قبل از هر بره و میش باید که این باشد/
شرط قبولی حج، سعادت این باشد//بی قربانی نفس حجی  مقبول نباشد/