عشق آمدو خانه و آشیان ویران کرد// ثمر عمر به یک لحظه همه بر باد کرد
ما که همه عمر زعشق پرهیز داشتیم//نمی دانم چرا صیاد ما را در دام کرد
گفتی شیراز و ما را ز حافظ یاد آمد//خال لب ز آن ترکان شیرازی به ذهن آمد
گر دیدار ز آن ماه رویان نصیب آید// بگو آنان که ما را زآنها به خیر یاد آمد
آن روزی که ستاره بخت ما در دل ما طلوع کند/ روزی که معشوق گوشه چشمی ز وفا به ما کند//
مستانه به رقص در آئیم چو صوفی به کوی برزن / زآن کرشمه ای که آن صنم بهر دلبری بما کند//