سعادت را گفتند که کمال عشق و عاشقی را در چه دانی: گفتا در آنکه نه تنها رقیب بلکه دشمن خویش را هم به دل دوست داشته عزیز شماری او را گفتند که این سخت است چگونه حاصل شود گفتا چون هستی را برای خود هستی و نه از برای خودت دوست داشته باشی دیگر دوست و دشمن در نظر تو تفاوتی نیاید و توانی هر دو را عشق ورزی.
من هم رویایی دارم که همچون رویای توست
جهان آرزوهای من نیز زیبا چو رویاهای توست
من هم آرزوی خنده بر لبان کودکان دارم
ز ظلم و ظالم بکلی بی زاری دارم
من هم جهان بی برج و بارو می پسندم
جهان را بی شاه و بی گدا اینگونه می پسندم
من هم پایکوبی را ز بهر شادی دوست دارم
نه بهر آمادگی جنگ آن را دوست دارم.
در رویای من هم جنگ بی معنی است
موشک و بمب افسانه و خیالی است
کودکان رویای من تنها عروسک در بغل دارند
کی ز بیم بم و موشک ترس به دل دارند
خدایا آرزوهای خوب سعادت را افزون بگردان
خدایا ز کرم سعادت را سعادت افزون بگردان