یار رب آن که برفت سالی ز عمر ما بود//یکی ز هفتاد سهم ما ز زندگانی بود/
یار رب خوشیم که عید آمد و نوروز شد//غافل از آن که ز عمر ما یکی دگر کم شد/
گر چه سالی بود که سلامت بر ما طی شد//حیف، پیمانه عمر بسیاری ز همرهان پر شد/
یار رب شکر تو گویم که مرا سلامت داشتی//گرچه افسوس خوریم بر آنانی که جدا داشتی/
شکوفه چه غم که پر شود پیمانه به چند روزی//این ببایدش تا که شود میوه شیرین پاییزی/
چه باک که عمر کوته و پیمانه بس ظریف بود//گر به عمرآدمی نیز به پرپر شدن همی ثمربود/
گرچه امید ثمر ز گل به پاییز بیقین خواهد بود/اما نه هر شکوفه را ثمرشیرین پاییزی خواهد بود/
آن گل که گلبرگش تباه به فشار روزگارنشد//سیاه به نسیم سرد صبح و سوخته به آفتاب ظهر نشد/
به یقین میوه اش بس زیبا و شیرین خواهد شد//ز پر پر شدنش ثمری بس بزرگ، حاصل خواهد شد/
سعادت آنکه خود از تباهی در بهاران دور داشت//ثمرش به پاییز، نزد یار بس عزت خواهد داشت/
سعادت رقص باید کرد با شکوفه در بهاران//که کوته بودن عمر نیست خزانی بی ثمر در بهاران/
یار رب آن که برفت سالی ز عمر ما بود//یکی ز هفتاد سهم ما ز زندگانی بود/
یار رب خوشیم که عید آمد و نوروز شد//غافل از آن که ز عمر ما یکی دگر کم شد/
گر چه سالی بود که سلامت بر ما طی شد//حیف، پیمانه عمر بسیاری ز همرهان پر شد/
یار رب شکر تو گویم که مرا سلامت داشتی//گرچه افسوس خوریم بر آنانی که جدا داشتی/
شکوفه چه غم که پر شود پیمانه به چند روزی//این ببایدش تا که شود میوه شیرین پاییزی/
چه باک که عمر کوته و پیمانه بس ظریف بود//گر به عمرآدمی نیز به پرپر شدن همی ثمربود/
گرچه امید ثمر ز گل به پاییز بیقین خواهد بود/اما نه هر شکوفه را ثمرشیرین پاییزی خواهد بود/
آن گل که گلبرگش تباه به فشار روزگارنشد//سیاه به نسیم سرد صبح و سوخته به آفتاب ظهر نشد/
به یقین میوه اش بس زیبا و شیرین خواهد شد//ز پر پر شدنش ثمری بس بزرگ، حاصل خواهد شد/
سعادت آنکه خود از تباهی در بهاران دور داشت//ثمرش به پاییز، نزد یار بس عزت خواهد داشت/
سعادت رقص باید کرد با شکوفه در بهاران//که کوته بودن عمر نیست خزانی بی ثمر در بهاران/
بار دگر یار بوسه بر طبیعت زد// ز شعف شکوفه بر شاخه های بی جان زد/
نرگس به رقص آمد و لاله گل گشود//بلبل به طرب نغمه خویش باز نمود/
آهوی ختن مشک بر نسیم سحر سپرد//گویی که اکسیر زندگانی به باد سپرد/
هرشکوفه عطری بر مشک نسیم افزود//بر لطافت حریر نسیم، مهر ز کرم افزود/
قاصدک به رقص آمد و همره باد شد//به هر کوی و برزن، مژده اش اتمام زمستان شد/.
سعادت مژده را در یاب غم را فراموش کن//بزن بر دف به شادمانی این ز باد گوش کن/