مردان حق تواضع خلق بهر رضای خدا کنند///به تواضع طی طریق به ره خدا کنند
آنان که درس طریقت ز یار با وفا گرفته اند//خود فراموش کرده، همه تواضع گرفته اند
نمی دانم چرا بهار رنگ شادی ندارد///نمی دانم چرا نوروز را دل دوست ندارد
چرا رنگ محبوب طبیعت شاد نیست///چرا بلبل به گلزار دگر نغمه خوان نیست
چرا کوچ پرندگان در بهار هم ادامه دارد///چرا کوچ آنان از وطن دگر بازگشت ندارد
نمی دانم چرا نعمت از وطن رفته است ///چرا سیب و گلابی نیز چینی گشته است
نمی دانم چرا نیست نشان از هنرمندان دیروز// اصفهان را نیست دگر آن کیمیا گران دیروز
نمی دانم که هنر تبریز به کجا رفته است /// که تولید قالی نیز به شرق دور رفته است
نمی دام چرا نیست چشم اندازی نو به کشور///چرا نیست برنامه ای بهر به سازی کشور
نمی دانم، نمی گویم سعادت سئوال بس کن///به غم بودن به بود از نبودن، پس زندگی کن