دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

تواضع

مردان حق تواضع خلق بهر رضای خدا کنند///به تواضع طی طریق به ره خدا کنند

آنان که درس طریقت ز یار با وفا گرفته اند//خود فراموش کرده، همه تواضع گرفته اند

چرا؟

نمی دانم چرا بهار رنگ شادی ندارد///نمی دانم چرا نوروز را دل دوست ندارد

چرا رنگ محبوب طبیعت شاد نیست///چرا بلبل به گلزار دگر نغمه خوان نیست

چرا کوچ پرندگان در بهار هم ادامه دارد///چرا کوچ آنان از وطن دگر بازگشت ندارد

نمی دانم چرا نعمت از وطن رفته است ///چرا سیب و گلابی نیز چینی گشته است

نمی دانم چرا نیست نشان از هنرمندان دیروز// اصفهان را نیست دگر آن کیمیا گران دیروز

نمی دانم  که هنر تبریز به کجا رفته است /// که تولید قالی نیز به شرق دور رفته است

نمی دام چرا نیست چشم اندازی نو به کشور///چرا نیست برنامه ای بهر به سازی کشور

نمی دانم، نمی گویم سعادت سئوال بس کن///به غم بودن به بود از نبودن، پس زندگی کن

سکوت

یا رب تو خود دانی سکوتم از رضایت نیست// تو خود دانی که جایی بهر شکایت نیست

ما را ز قضا بجز سوز دل هیچ حاصل نیست// سوخته دل  را نیز فریاد بجز سکوت نیست