دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

ساقی

ساقی را گوی که چرا میخانه تعطیل است/// دل ما پر زغم ز غصه  سر ریز است

فکری کن که دگر طاقت ز کف برفته است///دل ما بی قرار یک خنده مستانه است

کوست آن جام می که دوای حال زارما کند// غصه زدل بیرون و ما را زغم آزاد کند

کوست آن جامی که شفای دل افسرده ما کند// دل را رها چو نرگس در نسیم بهار کند

کوست آن که نگاهش شفا ی حال ما کند // گوشه چشمش به زه هزار پیاله می ناب کند

امشب بار دگرآن یار دیرین یاد خواهیم کرد//بر بستراو رقص سمای بسیار خواهیم کرد

ما روی گشاییم به سحر چون یاس در سحرگاه// ما نغمه زنیم چون مرغ سحر به سحرگاه

گر میخانه تعطیل و می ناب در ساغر نیست // به یاد یار سعادت را دگر امشب غم نیست

مدعی وفا

مدعی وفا که عمری با ما سرمی کرد//دیدی چگونه با دشمن ما عاقبت خلوت کرد.

ما را ز غیر هیج توقع وفا نبوده است// اما دل بجز وفا ز یار مدعی هیچ تمنا نکرد

پیمان ازلی

نمی دانم چرا یاد الستم به ازل من ندارم  / نمی دانم چرا ز آن روز هیچ بخاطرندارم

الهی عمر برفت و ما را پیمان  یاد نیامد / آن عهد دیرین را هیج نشان در ذهن نیامد

 نمی دانم چرا بار امانت را من بر گرفتم /  میان جمع، این بار گران من بدوش گرفتم 

نمی دانم شاید آن روز بسیار خام بودم  /  و یا شاید که مبهوت در تماشای رخ یار بودم

نمی دانم شاید ما را قولی بس گران دادند  /  و یا شاید که راه را بسیار آسان نشان دادند

نمی دانم ولی گویند که بسیار شیفته بودیم  /    در آن محفل در بلا گفتن پیش افتاده بودیم

گویی وصل یاربی پیمان حاصل نمی شد  /   سعادت بی پیمان جهان  با یار همراه نمی شد