دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

تمنای لبخند

چو بر مزار من گذر کنی لبخند فراموش مدار//روح خسته من ز این معجزه دریغ مدار
گرچه گریه نیز بجای خود روح افزاست//ولی تو را قسم که مرا ز تبسمی بی نصیب مدار

عمر آدمی


دانی که عمر آدمی بس کوتاه بود/هفتاد، عمری بیش از نیمی از مردمان بود.

تو که بیش ز شصت هم اکنون داری//به چه امیدی  آدم و عالم ز خود می رنجانی

شاید که فراموش کرده ای رفتن دوستان را//آن شاعر و آن مطرب و آن صاحب دنیا را

تا کی تو توانی ز صف بیرون مانی//از دست اجل تا به کی تو توانی به دور مانی

چند صباحی است تا منزل اخر به یقیین//چه گمان کرده ای که تو را نیست، این یقیین

اهل کمال!

کسی را گفتند که چون قصد نماز کنی بر صف جماعت علی درآیی و چون نیت غذا کنی بر سفره معاویه حاضر آیی

گفتا که آنجا نماز به غایت باشد و جای دیگر غذا به کمال. خرد امر می کند که هر چیز را در کمال آن یابی. گویا این شرح حال بسیاری از مردمان امروز است که سجاده نمازشان و سفره غذایشان را در نزد  جماعتی متفاوت می گسترند و این را نشان از خرد خود می دانند و بر بزرگی اندیشه خود بس مباهات می کنند.