دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

دلدادگی (دفتر یاداشت من)

محلی برای درد دل با دوستان

درس عشق

اکسیر زندگی، عشق را تو به من آموختی// ریاضی و فیزیک وشیمی را تو به عشق آمیختی/

به هندسه کمان ابروی  یار حساب می کردیم//به درس فیزیک پرتو نگاه یار اندازه میکردیم /

درس شیمی در پی اکسیر عشق می خواندیم//هم سیاهی های متن و هم بین خطوط  می  خواندیم/

جبر نبود بجز معادله عشق که بیان میکردی// بر بی ریشگی این معادله بسی صحبت می کردی/

درس حساب جدید، درس شمارش ثانیه ها بود//حساب لحظه های فراغ آن مه رخ ابرو کمان  بود/

درس جغرافی در پی جای خال لب یار بگذشت// درس تاریخ در صحبت از لیلی و مجنون بگذشت/

ما درس بجز رسم عاشقی ز معلم هیچ نگرفتیم// زین درس بود که ما همه عالم به یک جا بگرفتیم/

کمان ابروی

آن تیری که ز کمان ابروی تو رها شد/ بر قلبم بنشست ودر دل جای خوش شد

هر چه کردم که دل رها زین شراره کنم// به مرحمی ز غیر تو، زخم دل دوا کنم

طبیبی نیافتم که تیر رفته به قلب جدا کند//پاره پاره دل ما،  درمانی ز کرم عطا کند

گویی این درد افتاده در دل، بی درمان است//درد عشق است و به حق بی پایان است

درمان درد ما در نگه دل ربای تو است//در یک کرشمه ز آن رخ به ز مهتاب توست

رخ نما که درد و درمان در نگاه توست//در آن تیرهای رها شده ز ابروی کمان تو ست

تیر نگاه تو که دوش زخم نهاد بر دل ما// به محبت گر رها کنی خود دوا کند زخم دل ما 

حاجت

حال خوشی که دوای غم دیرن ما کند مرا آرزوست//درمانگری که کهنه درد های دل دوا کند مرا آرزوست

ز آن هزار حاجت که دوش وقت سحر نزد یار بردیم// استجابت یکی را ز لطف و کرم به تمنا مرا آرزوست