در افق حادثه ای بس عجیب می بینم//گرچه دور است اما بوضوح می بینم/
دشمن ما بنظر منجی ما می آید//چه شده اینچنین دشمن ما بنظر می آید/
ما تنها ز دوست چشم یاری داشتیم//عمری، به ز تن خویش او را پاس می داشتیم/
به روز حادثه او ما را دشمن فرض کرد//ما را گذاشت و با دشمن ما خلوت کرد/
هرچه ز خاطره ها بهر او باز گفتیم//ز ایثار و کمک های دیروز به او بسیار گفتیم/
ز نفاق خلوت نشیش امروزش گفتیم//ز آنچه در پیش است بدو جزئ به جزی گفتیم/
اما چه سود که او ما را دشمن پنداشت//غصه های دوست، ابزار کسب قدرت انگاشت /
در بند دوست شدیم تا ز نصیحت باز مانیم//زباز گویی حقیقت های در خفا مانده، در مانیم/
دشمن ما شاد ز این واقعه، سود خود می جوید// به بهانه آزادی ما، نابودی ما می جوید/
کاش سعادت آن دوست دیرین باور ما می کرد//آن سود جویان منافق ز خود دور می کرد/